یکی بود یکی نبود . غیر از خدا هیچکی نبود . همون که بود کافی بود ...
|
|
دوستان به من خیلی لطف دارند . اگر چه تصمیم داشتم دیگر به نوشتن این مطالب ادامه ندهم اما لطف و اصرار دوستان مانع من می شود هر چند برایتان نوشته بودم که چرا دیگر نمی توانم بنویسم پس تا جایی که در توان دارم و تا آن جا که امکانش برایم فراهم باشد می نویسم . در نوشته های قبلی ام صحبت از ترس و بیزاری و دلزدگی و خستگی بود . صد البته همه این ها بود و شاید هنوز هم تا حد زیادی هست اما انگیزه هایی هم وجود که مرا با ادامه کار حداقل تا مدت دیگری ( نمی دانم چقدر و چه مدت ) ترغیب می کند . راستش را بخواهید می خواهم به خودم ثابت کنم که می توانم تا آخرین لحظه بر عقیده ام ثابت و استوار بمانم . می خواهم به خودم ثابت کرده باشم که از ابتدا راه درست را رفته ام و در این آخر راه کم نیاورده ام . اما باور کنید که لجبازی نمی کنم . نیازی به لجبازی کردن نیست . شما که نوشته های مرا می خوانید و هزار جور توهین و تهدید به من روا می دارید ( کاری که من با هیچ کس ، هیچ وقت دیگر نکرده ام ) بدانید که با "شما" حداقل لجبازی نکرده ام و نمی کنم . نیازی به این کار نیست . بدون شک گذشت زمان امکان قضاوت کامل و صحیحی نسبت به عملکرد تمام انسان ها در تمام دوره های تاریخی فراهم آورده و می آورد .
همه ما نیاز داریم غرور خود را . خودخواهی هایمان را و دیگر خواسته های شخصی مان را به شیوه ای مختص خودمان ارضا کنیم . من هم از این قاعده مستثنی نیستم . نوشتن برایم یک نیاز است اما همیشه به تاثیر نوشته هایم بر اجتماع پیرامونم فکر کرده ام و می کنم و این همان چیزی است که شما را نگران می کند - من را هم نگران می کند اما این دو تا نگرانی با هم متفاوت هستند :
من نگران و دلواپس شما هستم که گامی بیش از تهدید و ناسزا بردارید و شما نگران تاثیر نوشته هایم بر خواننده هایشان هستید . می بینید تا چه حد نگرانی هایمان با هم تفاوت دارد !
چه باید کرد ؟ من نباید بنویسم ؟ حتی نوشتن از گربه ها ، درخت ها و پرنده ها - محیط زیست و رفتارهای اجتماعی را هم می باید کنار بگذارم ؟ هیچ نمی فهمم این ها چه ضرری برایتان دارد ؟ منتظرم باز هم به این نوشته ها واکنش نشان دهید . خوب می کنید . چرا که نه ! ؟
اردتمند و دوستدارتان
نظرات شما عزیزان:
|
چهار شنبه 28 مرداد 1394برچسب:,
|
|
|
|
|